خدایا!
من دلم قرصه!
کسی غیر از تو با من نیست
خیالت از زمین راحت ،
که حتی روز روشن نیست
کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته
یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته
فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم
که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم
خدایا وقت برگشتن،
یه کم با من مدارا کن
شنیدم گرمه آغوشت
اگه میشه منم جا کن
دیگر دل به خاک بستم که آسمان بداند با همه ی بزرگی اش، او را نمی خواهم!
غمگینم و سکوت...، بهترین فریاد اعتراض دلم به زمانه ای که آنقدر امتحانت می کند و آنقدر به زمین می زندت تا بالاخره راه و رسم درست قدم برداشتن را یاد بگیری و ای کاش همه، تحمل این افتادن های پی در پی را داشته باشند....
خیـالم را پـرواز میـدهـم ،بـه جـایی دور ؛دور ِ دور ِ دور ِ ...
جایـی که هیـچ چیـز آنجـا نبـاشـد ؛...........جـز " بیـ خیـالـی "
آنقدرزمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون....که همتی از درون لازم است
حالا اما...
نمی خواهم برخیزم می خواهم اندکی بیاسایم فردابرمی خیزم ..وقتی که فهمیده باشم
چرا زمین خورده ام...چرا زمین خورده ام...