-
کاش کمی جسارت داشتی...
چهارشنبه 13 اردیبهشتماه سال 1391 11:48
این اسمش چیه؟؟؟ غرور.... ترحم.... دلسوزی... آخه چیه؟؟؟؟ چرا اعتراف نمیکنی.... به فکر من هستی یا خودت.... من که میدونم تو هم توان رفتن نداری.... پس چرا اینجوری میکنی ؟ حتی با مهسا هم نتونستی بمونی.... فقط دو روز موندی باهاش... نگران بودم شاید واسه اینکه من ناراحت نشم گفتی نمیتونی باهاش ادامه بدی ولی دیشب که خودت اعتراف...
-
یه حرف کوچولو ...ولی بزرگ ...
سهشنبه 12 اردیبهشتماه سال 1391 10:31
انسان ها گاهی در لا به لای واقعیت و ایده آل قفل می شوند ... ایده آل ها همیشه دور هستند و شیرین اما واقعیت ها همزاد ما هستند و غالبا تلخ ... تنها کسانی که با شجاعت و حوصله مسیر واقعیت به ایده آل را طی می کنند تکامل را تجربه می کنند...
-
آزاد و رها...
دوشنبه 11 اردیبهشتماه سال 1391 15:26
گلهایی که در انتهای جنگل می رویند همیشه زیباتر و پرعطرتر هستند؛ بی آنکه کسی از کنارشان بگذرد، بی آنکه کسی بویشان کند؛ در خلوت بی انتهایشان آزاد و رها از دل خاک می رویند، شکوفا می شوند و دوباره به دل خاک بر می گردند، من نیز اینگونه ام ؛ آزاد و رها؛ ..... بی هیچ قید و شرطی؛....... بی هیچ اما و اگر؛
-
یه روزایی...
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 12:39
یه روزایی هست تو زندگی که وقتی از خواب بیدار میشی دوست داری تمام اتفاقای دیشب و تو خواب دیده باشی .... ولی حالت بد جورگرفته میشه وقتی مبینی نه... همه چی واقعیت بوده ... چشمای پف کرده خودتو که جولو آیینه میبینی به حماقت خودت نیشخند میزنی.... دست از سرم بردارین افکار لعنتی... میخوام خودم باشم خودم .... خودم... خودم.......
-
سخنی از کوروش کبیر...
یکشنبه 10 اردیبهشتماه سال 1391 12:19
اگر مهربان باشی تورا به داشتن انگیزه های پنهان متهم میکنند ولی مهربان باش . . ا گرشریف ودرستکار باشی فریبت میدهند، ولی شریف و درستکارباش ... نیکی های امروزت را فراموش میکنند ولی نیکوکار باش ... بهترینهای خود رابه دنیا ببخش حتی اگر هیچگاه کافی نباشد ! در نهایت می بینی هرآنچه هست همواره میان تو و خداونداست نه میان تو و...
-
جمله های آموزنده...
شنبه 9 اردیبهشتماه سال 1391 13:30
گاهی خدا می بندد درها را.. قفل می کند پنجره ها را.. و چه زیباست اگر من و تو فکر کنیم پشت این دیوار طوفان است... همه درها برای محافظت از ما بسته شده اند... هیچکس نفهمید که خداهم تنهاییش رافریاد میزند: "قل هو الله احد" بزرگترین دستاوردها نصیب کسانی میشود که به یک آغاز کوچک ، راضی بودهاند . . .
-
چند تا لطیفه...
چهارشنبه 6 اردیبهشتماه سال 1391 00:00
از امروز یه بخش جدید دارم تو وبلاگ که همه چی در همه. امیدوارم خوشتون بیاد... میگن کریستف کلمب وقتی رسید به آمریکا سرش رو از پنجره کشتی کرد بیرون از یک سرخ پوست پرسید داداش اینجا آمریکاست؟ سرخ پوسته گفت: پ ن پ ژاپونه، ما هم چون شلوار پامون نیست از خجالت قرمز شدیم! یه بار با یه بنده خدایی دعوام شد در حد بزن بزن!!! بعد...
-
تو بمان در شهرت!...
سهشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1391 23:41
تو مراآنقدر آزردی ..که خودم کوچ کنم از شهرت ..بکنم دل ز دل چون سنگت ..تو خیالت راحت .. می روم از قلبت ..می شوم دورترین خاطره در شب هایت...تو به من می خندی .. و به خود می گویی:باز می آید و می سوزد از این عشق ولی ..بر نمی گردم نه! می روم آنجاییکه دلی بهر دلی تب دارد ..عشق زیباست و حرمت دارد .. تو بمان ..دلت ارزانی هر کس...
-
وقتـــ رفتنتـــ...
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 12:46
وقتـــ رفتنتـــ یادمـ بیآور خآطراتتــ رآ بدهمــ ببرے خودتـــ که نباشے به چه کارمــ مےآیند؟! فقط ذره ذره نابودیمــ رآ ضمانتــ مےکنند!!!
-
خدا جون ...
دوشنبه 4 اردیبهشتماه سال 1391 12:18
آرزو کردی رهـــا گردد دلــــم از عشــــق تـــو... ای تمـــ ـام آرزوهــ ــایم رهــ ــایت میکـ ــنـم خدا جونم انصافتو شکر مرامتو شکر... عدالت تو شکر... خدایی تا حالا دیده بودی کسی این همه بییچارگی و تحمل کنه؟؟؟ هیچی نگه.. بازم فقط بگه شکر.... تو که میبینی شاهدی ... دارم میشکنم... نمیتونم ... چقدر شب و روز جون بکنم تا...
-
عمق تنهایی ام ...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 13:31
تنهـ ـایی من عمیق ترین جای دنیاسـ ـت !تَـ ـه ندارد . . . برادران ِ یوسُـ ـفـ همـ ترسیدند از عمق ِ چاه ِ تنهایـ ـی امـ . . . به دنبال ِ چاهـ ـی دیگر رفتند ! ....
-
نمی دانم ...
یکشنبه 3 اردیبهشتماه سال 1391 12:52
انــگار کسی برایم نماز باران خوانده که این روزها اسمان چشم هایم همیشه بارانی ست... !! نمی دانم ...
-
بیهوده نگردید...
شنبه 2 اردیبهشتماه سال 1391 13:35
داروخانه ها را بیهوده نگردید درمان ندارد... (درد ) را از هر سو که بخوانی درد است آینه « نامرد » را « درمان » می کند و درد... همچنان درد است...!
-
سخــت است...
جمعه 1 اردیبهشتماه سال 1391 00:01
از تو چه پنهان،با تمام بی پناهی ام گاهی ایستاده ...در پس همین وجود. در پس همین خنده های سرد. در پس همین گریه های گرم.هـِـی می میرم و زنده می شوم! سخــت است...صبور باشی...و در حجم این سکوت نفسـت بند نیـایــــد...
-
یک اتفاق ساده بود...
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 23:54
همه چیز شاید یک اتفاق ساده بود.. لغزیدن نگاهم برزلال احساست... و تپیدن دلم که التماس نورانی در خود داشت و آری....انجا من قربانی شدم و تو الهه بودی که این قربانی شایسته اش نبود میدانم... و آری ...من تمام شدم .........به همین سادگی !
-
خدایا...
چهارشنبه 30 فروردینماه سال 1391 11:02
خدایا! من دلم قرصه! کسی غیر از تو با من نیست خیالت از زمین راحت ، که حتی روز روشن نیست کسی اینجا نمیبینه، که دنیا زیر چشماته یه عمره یادمون رفته، زمین دار مکافاته فراموشم شده گاهی، که این پایین چه ها کردم که روزی باید از اینجا، بازم پیش تو برگردم خدایا وقت برگشتن، یه کم با من مدارا کن شنیدم گرمه آغوشت اگه میشه منم جا...
-
بگذار آسمان ببارد...
سهشنبه 29 فروردینماه سال 1391 12:32
دیگر دل به خاک بستم که آسمان بداند با همه ی بزرگی اش، او را نمی خواهم ! تا ابرهایش، های های بر سرم اشک بریزند و من ...نگران خاک شسته شده ی زیر پایم باشم بگذار آسمان ببارد... از فراقم نعره زند ....من سرم را بالا نمی کنم..
-
بهترین اعتراض دلم...
دوشنبه 28 فروردینماه سال 1391 17:29
غمگینم و سکوت...، بهترین فریاد اعتراض دلم به زمانه ای که آنقدر امتحانت می کند و آنقدر به زمین می زندت تا بالاخره راه و رسم درست قدم برداشتن را یاد بگیری و ای کاش همه، تحمل این افتادن های پی در پی را داشته باشند....
-
خیالم...
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 13:48
خیـالم را پـرواز میـدهـم ،بـه جـایی دور ؛دور ِ دور ِ دور ِ ... جایـی که هیـچ چیـز آنجـا نبـاشـد ؛...........جـز " بیـ خیـالـی " هر چه می گردم هیچ حرفی بهتر از سکوت پیدا نمی کنم ... نگاهم اما ...گاهی حرف می زند...گاهی فریاد می کشد......... و من همیشه به دنبال کسی می گردم که بفهمد یک نگاه خسته چه می خواهد...
-
آنقدر زمین خورده ام...
یکشنبه 27 فروردینماه سال 1391 13:07
آنقدرزمین خورده ام که بدانم برای برخاستن نه دستی از برون....که همتی از درون لازم است حالا اما... نمی خواهم برخیزم می خواهم اندکی بیاسایم فردابرمی خیزم ..وقتی که فهمیده باشم چرا زمین خورده ام...چرا زمین خورده ام...
-
شاید....
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 15:48
کَســــی کـــه نشستـــــه استـــــ هَمیشــــه خستـــــه نیستــــــ . . . شـــــایَـــد جــــایی بَـــــرای رفتَـــــن نَــــداشتـــــه بــــاشَــــد ... دار بزن ... خاطرات کسی که تـو را دور زده ....حالم خوب است ...امّا گذشته ام درد میکند . . .
-
از کسی انتظاری ندارم...
شنبه 26 فروردینماه سال 1391 11:43
آرامشــــم ایــــــــن روزها مدیون همین انتظاراتیست.... ..... ....که دیــــــــــــــــگر از کسی ندارم ...
-
تنهایی...
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 21:11
دیگر تنهاییم را با کسی قسمت نخواهم کرد.... یک بار قسمت کردم... چندین برابر شد...
-
منو ببخش دل مهربونم...
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 21:03
چند روزه با دل تنها و مهربونم درگیرم ازش میخوام منو ببخشه...آخه میدونین از 12 13 سالگی منو دلم به هم دیگه قول داده بودیم فقط واسه هم دیگه بمونم. اجازه ندیم کسی پا به حریم پاکمون بذاره به قولم وفا دار بودم تا این که نمیدونم چی شد .... زدم زیر قولم یک سال و نیم پیش حالا فهمیدم اشتباه کردم ... میخوام با دلم آشتی کنم تنها...
-
سخنی با دوستان
چهارشنبه 23 فروردینماه سال 1391 13:33
سلام .دارم سعی میکنم خیلی چیزا روفراموش کنم.. قبلا خیلی مخالف عشق بودم . باورش نداشتم. ولی از روی حماقت یا سادگی... نمیدونم یه تجربه شد برام . دیگه نمیخوام بهش فکر کنم. فقط میدونم همه چی اشتباه بود . هنوز به طور کامل و رسمی همه چی تموم نشده ولی دیگه نمیخوام به این وضع ادامه بدم . میخوام اونم آزاد باشه و به دنبال زندگی...